جدول جو
جدول جو

معنی حارث جهنی - جستجوی لغت در جدول جو

حارث جهنی
(رِ)
ابن یزید الجهنی. محدث است. عبدان گوید از احمد بن سیار شنیدم که میگفت از حارث حدیثی معروف نیست و نام او در حدیث ابویسر که گوید: ’و کان لی علی الحارث بن یزید الجهنی مال فطال حبسه ایای.... ’ برده شده است. در صحیح مسلم، از عباده بن الولید بن عباده بن الصامت آمده است که با پدر خود بطلب علم پیش قبیله ای از انصار شدیم و نخستین کسی را که دیدیم ابوالیسر بود، و ابوالیسرگفت: ’کان لی علی فلان بن فلان الحرامی مال...’ عسقلانی گوید حرامی در زمرۀ انصار است و شاید که جهنی، حلیف انصار باشد و سپس گوید او را روایت حدیثی یافتم که اسناد آن ضعیف است و در باب آن حدیث آرد که از حارث بن یزید جهنی روایت شده است که گفت: ’کان النبی صلی الله علیه ینهی ان یبال فی الماء المجتمع المستنقع’. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 ج 1 ص 309 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ)
ابن نصرالسهمی و یا حارث بن سهم بصری. صحابی است، و زبیر بن بکار، در الموفقیات، از طریق محمد بن اسحاق از او شعری در باب قصۀ سقیفۀ بنی ساعده در مورد انصار آرد:
یا لقومی لخفه الاحلام
و انتظاری لزله الاقدام
قبل کانوا من الدعاه الی اللّ
-ه و کانوا ازمه الاسلام
ان ذا الامر دوننا لقریش
و قریش هم ذووالاحلام.
وثیمه گوید چون مهاجرین و انصار در باب خلافت بنزاع برخاستند حارث بن النضرالانصاری برخاست و خطاب بقوم خود شعری گفت، و بیت اول و سوم شعر مذکور را بعلاوه این بیت آرد:
فاتقوالله معشرالاوس والخز
رج واخشوا عواقب الایام.
و شعر دیگری در باب امیری خالد بن ولید در جنگ ردّه، در یمامه از او ذکر کند، و چنانکه گذشت، آنچه را که وثیمه در باب نام پدر و نسبت حارث آرد با آنچه که زبیر بن بکار گفته است، اختلاف دارد والله اعلم بالصواب. رجوع بکتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 ج 1 ص 305 شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ابن معمر بن حبیب بن وهب بن حذافه بن جمح الجمحی. وی صحابی و جد حارث ابن حاطب مذکور است. ابوالاسود، بنقل از عروه، او را از کسانی که بحبشه مهاجرت کردند آرد. ابن عابد و ابن منده از طریق او، روایت عطاء خراسانی را که از پدر خود، از ابن عباس نقل کرده است آرند و گویند که حارث بحبشه مهاجرت کرد و فرزند او حاطب بدانجا متولد شد، ابن حجر گوید این روایت درست نیست و حاطب بحبشه متولد نشد و چنانکه گذشت حارث بن حاطب است که در آنجاتولد یافته است. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 ج 1 ص 304 و ص 305 شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ابن عبدالرحمن بن عمرو جرشی. از فصحا و وجوه غوطه بود و آنگاه که شامیان بعبدالله بن علی پیوستند و منصور عباسی برای سرکوبی او لشکر بشام فرستادو عبدالله را مغلوب و ببغداد محبوس کرد ضیاع گروهی ازشامیان نیز ضبط شد. پس از این واقعه وفدی از شامیان که حارث از آنان بود، نزد منصور رفتند چند تن، در خدمت منصور برخاستند و سخنانی گفتند و پس از آن حارث برخاست و گفت: ’یا امیرالمؤمنین انا لسنا وفد مباهات و لکنا وفد توبه ابتلینا بفتنه استفزت کریمنا و استخفت حلیمنا فنحن بما قدمنا معترفون و بما سلف منا متعذرون فان تعاقبنا فبما اجرمنا و ان تعف و تحسن فطالما احسنت الی من اساء. ’ منصور وفد را گفت ’الجرشی خطیبکم’ و فرمود که ضیاع او به غوطه، باز دهند و شامیان را عفو کرد. اصمعی گوید که چون منصور شامیان را عفو کرد مردی او را گفت: ’یا امیرالمؤمنین الانتقام عدل والتجاوز فضل و المتفضل قد جاوز حدالمنصف فنحن نعیذ امیرالمؤمنین باللّه من ان یرضی لنفسه باوکس النصیبین و ان لا یرتفع الی اعلی الدرجتین’ حارث در سال 135 هجری قمری عامل صائفه گردید و با مردم نیکورفتار بود و چون ثمامه بن ولید عبسی، بسال 161 هجری قمری از دست مهدی، عمل این ناحیه بعهده گرفت رومیان بر آن جای دست یافتند ابوالخرقاء درهجو ثمامه و مدح حارث گفت:
اء ثمام لم تسمع صریخ جماعه
صرخوا بدعوه مجرح ملهوف
ینحاک یأسرهم و انت بمسمع
منهم بدابق فی الوف الوف
حیران تضرب فی الصدور مهانه
و حماقه کالضارط المنزوف
فدع المعالی لست من احلاسها
للحارث الجرشی او معیوف.
رجوع به تهذیب تاریخ کبیر ابن عساکر چ شام ج 3 ص 450 شود
لغت نامه دهخدا